خراسان در خراسان نور در جان تو ميچرخد
مگر خورشيد در چاك گريبان تو ميچرخد؟
خراسان مُهر دريا ميشود با گامهاي تو
به دست ابرها تسبيح باران تو ميچرخد
اگر شوق وصالت نيست در آيينهها، درها
چرا آيينه در آيينه، ايوان تو ميچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهاي توست
سماع صوفيان هم گرد عرفان تو ميچرخد
به سقّاخانهات زيباست رقص كاسههاي نور
در اين پيمانه، آن پيمانه، پيمان تو ميچرخد
بيابان در بيابان گرگ شد، هر كوه، صيّادي
چقدر آهوي زخمي در شبستان تو ميچرخد
در اين آدينه لبريز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهاي در بيت پايان تو ميچرخد
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/file/img/m.jpg)